دو کس مردند و حسرت بردند. یکی آنکه داشت و نخورد، دیگری آنکه دانست و نکرد. سعدی شیرازی
درویشی را دیدم شتابان می دود. گفتمش: درویش کجا؟ گفت:مراسم عزا. گفتم: مگر که مرده است؟ گفت: مردانگی و وفا!
توبه بر لب، سبحه بر کف، دل پر از شوق گناه***معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
بر نیاید این دو کار از هیچ فرد ، مردی از نامرد و نامردی ز مرد